جـــــــــــــــــــــــــــــــــای تو خـــــــالی
 
عاشـــــــقانه ها

اینجا ســــــــوت و کوره آروم وارد شین

 
 

جـــــــــــــــــــــــــــــــــای تو خـــــــالی
ارسال شده در پنج شنبه 12 بهمن 1391برچسب:, - 19:40

 

 


انصاف نیست دنیا آنقدر کوچک باشد که آدم های تکراری را

روزی هزار بار ببینی و آنقدر بزرگ باشد

که نتوانی آن کس را که دلت میخواهد حتی یک بار ببینی  . . .








کلاغ جان!

قصه من به سر رسید

سوار شو !

تو را هم به خانه ات می رسانم . . .





حالا که رفته ای

ساعتهــــا به این می اندیشم ، که چرا زنــــده ام هنـــوز ؟

مگـه نگفتـــه بــودم بی تــــو میمیرم ؟

خدا یادش رفته است مرا بکشــــد

یا تــــــو قرار است برگردی ؟







نشود خوش دلم از نامه و پیغام کسی

توسن سرکش طبعم نشود رام کسی

آن که دربند تعلق نبود خاطر ماست

که نه دربندکسی هست و نه در دام کسی







آب نریختـــــم که برگردی

آب ریختـــــم تـــا پاک شود

هر چه رد پای توست …..از زنـــدگی ام…!






حال آدم خراب پرسیدن ندارد

اما …

دستانش گرفتن دارد . . .







من به قلبم افتخار می کنم

با آن بازی شد ، زخمی شد ، به آن خیانت شد ، سوخت و شکست

اما به طریقی هنوز کار می کند . . .







دلم اصرار دارد

فریاد بزند؛

اما . . .

من جلوی دهانش را می گیرم

وقتی می دانم کسی تمایلی به شنیدن صدایش ندارد











لیاقت می خواهد واژه ” ما ” شدن

لیاقت می خواهد “شریک ” شدن

تو خوش باش به همین “با هم ” بودن های امروزت

من خوشم به خلوت تنهایی ام

تو بخند به امروز…

من میخندم به فرداهایت . . .







احساس تو چون طراوت باران است

بر زخم شکوفه های گل درمان است

هر وقت که در هوای تو می چرخم

انگار نفس کشیدنم آسان است . . .






همه خوابند و من بیدارم امشب / دلم کرده هوای یارم امشب

غم عشق و فراقش مرهمی نیست / مداوای امید دیدارم امشب . . .




نقش چشمان خمارت ، چه کشیدن دارد / سایه ساران دو زلفت ، چه لمیدن دارد

آن قدر خوب و ملیحی که به یک جرعه نگاه / حس مستی لبت طعم چشیدن دارد . . .





گاهی فرار می کنم

از فکر کردن به تو ..

مثل رد کردن آهنگی که

خیلی دوستش دارم ..







گاهی آدم میماند بین بودن یا نبودن!

به رفتن ک فکر می کنی

اتفاقی می افتد که منصرف می شوی…

میخواهی بمانی،

رفتاری می بینی که انگار باید بـــروی!

این بلاتکلیفی خودش کلــــی جهنـــــــــــــــم است









غصه ی دوری دلدار مرا پیرم کرد / غم هجران نگارم ز جهان سیرم کرد

گریه کردم ز فراغت گل من باور کن / که مرا غربت این شهر زمین گیرم کرد . . .






گاهــــی وقتی کسی از زندگیتان میرود

دارد به شما لطف می کند

او فضایی خالی به جا می گذارد

برای کسی که لیاقت آنجا بودن را داشته باشد . . .





کاش میشد:بچگی را زنده کرد

کودکی شد،کودکانه گریه کرد

شعر ” قهر قهر تا قیامت” را سرود

آن قیامت، که دمی بیش نبود

فاصله با کودکی هامان چه کرد ؟

کاش میشد ، بچگانه خنده کرد . . .




دوســتــت دارم را هزار بار دیگر تکرار کن

اینجا نه بینیِ کــَـسی دراز می شود !

نه گـُـرگی به گــَـله ات میزند ! . . .






عاشقانه هایی که برایت مینویسم

مثل آن چای هایی هستند که خورده نمیشوند!

یخ میکنند و باید دور ریخت!

فنجانت را بده دوباره پر کنم . . .






حالـــــــا حرفـــــــهایمان بمـــــــاند برای بعد

دلخوری هـــــــامـــــــان

دلـــــــتنگی هـــــــامـــــــان

و تمـــــــام اشکـــــــهای مـن

با او چـــــــگونـــــــه میگـــــــذرد

کــــــه با مـن نمی گذشت . . . ؟






موضوع انشاء : تعطیلات خود را چگونه گذراندید ؟

- به نام خدا

- فرسنگ ها دور از آغوشش . . .







سلام سلطان قلبها ، تو ای همزاد گلها، منم بابای بارون

منم سلطان غمها، سلام کردم نگی هی بی وفایی، سلام کردم بگم وای از جدایی . . .






می توان از آب و از نان ، و از جان خود حتی گذشت

ممکن اما نیست مجنون بود و از لیلا گذشت

عاشقان را جامه ای پوشیدنی جر چشم نیست

یا ز خیر عشق یا میباید از دنیا گذشت . . .





سلامتی کسایی که تو خاطرمون “ابدی” هستن

اما تو خاطرشون “عددی” نیستیم




مثل یک روح در دو پیکریم

تو در پیکره ی خدایی

من در پیکره ی انسانی

عاشقانه میپرستمت

شاید روزی

یک روح در یک پیکر شویم . . .






یک عمر قفس بست مسیر نفسم را

 حالا که دری هست مرا بال و پری نیست

 حالا که مقدر شده آرام بگیرم

سیلاب مرا برده و از من اثری نیست

 بگذار که درها همگی بسته بمانند

 وقتی که نگاهی نگران پشت دری نیست . . .





خنده از لطفت حکایت می‌کند / ناله از قهرت شکایت می‌کند

این دو پیغام مخالف در جهان / از یکی دلبر روایت می‌کند

کوثر است این عشق یا آب حیات / عمر را بی‌حد و غایت می‌کند . . .





لب خشکم ببین چشم ترم را / بیا از باده پر کن ساغرم را

دلم در تنگنای این قفس مرد / رسید آن دم که بگشایی پرم را . . .





حالم بد نیست غم کم می خورم

کم که نه! هر روز کم کم می خورم

آب می خواهم، سرابم می دهند

عشق می ورزم عذابم می دهند

خود نمی دانم کجا رفتم به خواب

از چه بیدارم نکردی ؟ آفتاب . . .





نی قصهٔ آن شمع چگل بتوان گفت

نی حال دل سوخته دل بتوان گفت

غم در دل تنگ من از آن است که نیست

یک دوست که با او غم دل بتوان گفت

حافظ




می گویند: شب سیاه است ، من دیده ام سیاه تر از جدائی نیست

می گویند: مرگ سخت است ، اما سخت تر از بی وفائی نیست

می گویند : زهر تلخ است ، من چشیده ام ، اما تلخ تر از تنهائی نیست . . .






دلم می خواست زمان را به عقب باز می گرداندم

نه برای اینکه آنهایی که رفتند را باز گردانم

برای اینکه نگذارم بیایند . . .






چیزی ویرانگرتر از این نیست

که دریابیم فریب همان کسانی را خورده‌ایم که باورشان داشته ایم . . .




دخترک رفت ولی زیر لب این رامیگفت:

“اویقینا پی معشوق خودش میآید!”

پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود:

“مطمئناکه پشیمان شده برمیگردد!”

عشق قربانى مظلوم “غرور”است هنوز . . .




رفتن و گم شدن از ماست نه از فاصله ها

دل از این هاست که تنــهاست نه از فاصله ها

گر چه دیگر هــمه جا پـر ز جدایــی شده است

مشکل از طاقـت دلـــهاست نــه از فاصـــله ها . . .




خودم قبول دارم کهنه شده ام

 آنقدر کهنه ، که می شود روی گرد و خاک تنم یادگاری نوشت

بنویس و برو . . .





دوست خوب مثِ خطِ سِفیـــــده وسطِ جاده ست

تکه تکه میشــــــه

ولـــــــی بازَم پا به پات میاد !






از عشق مکن شکوه که جای گله ای نیست

بگذار بسوزد دل من مسئله ای نیست

من سوخته ام در تب ، آنقدر که امروز

بین من و خورشید دگر فاصله ای نیست .

 

 


برخیز و بیا بتا برای دل ما

حل کن به جمال خویشتن مشکل ما

یک کوزه شراب تا بهم نوش کنیم

زان پیش که کوزه‌ها کنند از گل ما . . .





قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض

صحبت از خاطره ایست که نشسته لب حوض

یک طرف خاطره ها

یک طرف پنجره ها

در همه آوازها ، حرف آخر زیباست

آخرین حرف تو چیست که به آن تکیه کنم ؟

حرف من دیدن پرواز تو در فرداهاست






به روی زندگی دو خط زرد می کشم

و چشم عاشق تو را که گریه کرد می کشم

تو رفتی و بدون تو کسی نگفت با خودش

که من بدون چشم تو چقدر درد می کشم . . .





 اینک من و توایم دو تنهای بی نصیب / هر یک جدا گرفته ره سرنوشت خویش

سرگشته در کشاکش طوفان روزگار / گم کرده همچو آدم و حوا بهشت خویش . . .





مدتهاست نه به آمدن کسی دلخوشم

نه از رفتن کسی دلگیر ، بی کسی هم عالمی دارد . . .



دوست داشتن ، نه در ازدحام روز گم می شود

نه در خلوت شب

خفته یا بیدار دوست می دارمت . . .




هنوز همسوار مرکب خیال من تویی

هنوز هم یگانه شاهکار این قلم تویی

هرآن به یاد تو، به مدح عشق می رسم

و باز شرح هرنگاه عاشقانه ام تویی . . .




دل خوشم با غزلی تازه همینم کافی ست

تو مرا باز رساندی به یقینم کافی ست

قانعم ، بیشتر از این چه بخواهم از تو

گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی ست . . .





هرگز نفهمیدم فراموش کردن درد داشت یا فراموش شدن

به هر حال دارم فراموش میکنم فراموش شدنم را . . .




من دیوانه ی آن لحظه ای هستم که تو دلتنگم شوی

و محکم در آغوشم بگیــری

و شیطنت وار ببوسیم

و من نگذارم !

عشق من ، بوسه با لجبازی ، بیشتر می چسبد !




اون منم که عاشقونه شعر چشماتو میگفتم

هنوزم خیس میشه چشمام وقتی یاد تو می افتم

 هنوزم میای تو خوابم تو شبای پر ستاره

هنوزم میگم خدایا کاشکی برگرده دوباره . . .





با همه چشم انتظاری ، با پیامت دل خوشم

ای قرار بیقراری ساحل آرامشم

گاه گاهی پر بزن در خلوت تنهاییم

تا ببینی در فراقت من چه رنجی میکشم . . .





آرزویم این است که بهاری بشود روز و شبت

که ببارد به تمام رخ تو بارش شادی و شعف

و من از دور ببینم که پر از لبخند است چشم و دنیا و دلت . . .




باغبانی پیرم ، که به غیر از گلها از همه دلگیرم

کوله ام غرق غم است ، آدم خوب کم است

 عده ای بی خبرند ، عده ای کور و کرند

اندکی هم پکرند و میان رفقا ، عده ای همچو شما تاج سرند!



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






نويسنده نگار